در این جوامع، خویشتن خودمختار نیست بلکه به گروه وابسته است و انرژی آن صرف رسیدن به اهداف گروهی میشود نه فردی. کوششهای فردی در جهت رسیدن به استقلال و خودمختاری سرکوب شده و به عنوان حرکتی قلمداد میشود که تهدیدکننده امنیت خانواده و جامعه است. خانواده به شرطی نیازهای اساسی فرد را فراهم میکند که او از تحقق خود و تکیه بر عزت نفس خود دست بکشد. بنابراین در جوامع تودهای فرد نیاز به اقتداری بیرونی دارد و تعارض اصلی به جای آنکه در درون فرد جستجو شود (میان اید، ایگو، سوپرایگو) باید میان نیازهای فردی و فرمانهای دیکته شده از سوی مراجع خارجی دنبال شود.
در چنین جوامعی منبع اصلی اضطراب در خارج فرد وجود داشته و موجد شرم است در حالیکه در جوامع مدرن با احساس گناه برخاسته از عدم رسیدن به اهداف فردی روبرو هستیم. منبع اصلی شادمانی نیز خارجی است (تایید دیگران) نه درونی(تحقق بخشی وجود). روشهای سازگاری که فرد در این جوامع به کار میگیرد همرنگ شدن با جماعت، تظاهر و همانند سازی با پرخاشگر است. درمانگران در تشخیص نیازهای اصیل فرد از آنچه از سوی دیگران به او تحمیل شده است دچار مشکل میشوند. تفکر بیشتر تابعی از ارزشها و کنترل است(عقل=مهار) نه استدلال و برهان. شخصیت دارای دو لایه خصوصی(فردی) و اجتماعی میشود که از بسیاری جنبهها با هم در تضادند. هرچه وابستگی فرد و گروه را در این جوامع تهدید کند ایجاد کننده اضطراب و هراس است. برای درک حس بی ارزشی و افسردگی، رسیدن به درجهای از رشد که مسئولیت فردی را به ارمغان آورد که همراه با تولد سوپرایگو و احساس گناه باشد ضروری است. در جوامع تودهای عوامل استرس زای خارجی ایجاد شرم میکنند و تظاهرات بدنی واکنشهای روانشناختی را تحت الشعاع قرار میدهند.
رابطه بیمار درد کشیده با درمانگرش در جوامع تودهای جدای از این الگوی کلی نیست. پزشکان در این جوامع نماینده تفکر مدرن بوده که وارد رابطهای نامتوازن با بیماری میشوند که تفکری پیشامدرن دارد. تفکر انضمامی Concrete بیمار به دنبال یافتن دلیلی ملموس و مشخص برای بیماری خود است و گفتار انتزاعی و آغشته به اصطلاحات تخصصی برای او بیگانه جلوه میکند. از آن سو "حکیم سنتی” توضیحی برایش فراهم میکند که لحن آشنای مادربزرگ را دارد.
مرجع اقتداری که جای چون و چرا برای او نمیگذارد و اطاعت از مجموعه ای از دستورالعملها را تضمینی برای شفا میداند و اگر شفا تحقق نیافت ایراد نه از آن دستورات که در درون بیمار است و او است که باید از عدم رعایت آنها یا نداشتن ایمان کافی "شرمگین” باشد. چنین رابطهای زحمت تفکر را از دوش بیمار برمیدارد. هرچه باشد حکیم، جامع تمام علوم است و کافی است تو خود را در سایه دست حمایتگر وی قراردهی.
این رابطه اقتدارگرایانه یادآور رابطه کودک با والد تحکم کنندهای است که در یک ارتباط سادومازوخیستیک کودک را برای تخطی از قوانین خانواده مجازات میکرد. بدن واسطهای می شود که از طریق آن فرد بهای تخطی از قوانین را بپردازد. خونگیری(حجامت، فصد، زالو….) از سوی درمانگر تکرار رابطهای است که هدف آن از یک سو پذیرش دوباره در جمع از طریق طی مرحله مجازات است و از سوی دیگر خون نمادی ملموس و قابل مشاهده میشود که بیانگر پالایش Catharsis روان است. با گفتن اینکه خون کثیف از بدن تو دور شد او به احساس پاکی دست مییابد. انرژی درمانی، فرادرمانی، سوزن درمانی، ماساژ درمانی… همگی وجه مشترکشان ایجاد حس انفعالی در بیمار،برقراری رابطه اقتدارگرایانه و استفاده از بدن به عنوان محملی برای درمان است.
آیینها در جوامع تودهای سهمی بسزا در تحکیم روابط اجتماعی دارند و درمانهای سنتی به مثابه یکی از این آیینها به فرد حس تعلق میدهد. پزشکان به عنوان عاملین بیگانگانی قلمداد میشوند که هدفی جز تهدید حس تعلق فرد، بیرون کشیدن او از آغوش خانواده و تخدیر او با داروهای "شیمیایی” ندارند. حکیم سنتی همان پدرمهربانی است که دستان حمایتگرش مانع این تعدی شده و پناهگاهی است که فرد میتواند در آن به حس امنیت دست یابد.
او یک خودی، یک همین جایی، یک عضو خانواده است و پزشک تحصیل کرده در مکتب غرب آن دیگری است که ویران کننده بنیادهای مستحکم پیوندهای خانوادگی و ترغیب کننده "آزادی” و رهایی است که حاصلی جز "تنهایی” و "اضطراب” ندارد. فشار و استرسهای روانی معمولا ایجاد کننده پدیدهای است که به آن واپس روی میگویند که در آن فرد برای مقابله با اضطراب اغوش امن حمایتی والدانه را جستجو میکند.
بحرانهای اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی-سیاسی دهههای اخیر موجب تشدید چنین فضایی در جامعه شده است که در آن فرد برای مقابله با اضطراب، آغوش امن حمایتی والدانه را جستجو میکند. پزشکی مدرن آنچنان که از هر "علمی” انتظار میرود زبانی مبهم عاری از قطعیت و توام با ابهام دارد و انسان مضطرب به دنبال قطعیت آرامش بخش است که ابهام را برنمیتابد. رجوع به "سنت” جستجوی همان امنیت مادرانه و بهشتی است که هنوز وسوسه خوردن از سیب آگاهی به جان فرد نیفتاده است.