عاقبت اینطور اجرای طرح از همان ماههای اوّل بر اهل فن معلوم بود. کم
هم نگفتند و ننوشتند ولی یا به سخنشان توجّه نشد یا اصلاً کسی حرفشان را
نشنید. بودجهای که این طرح بلعید و باعث تجویز بیجهت «چکآپ و سرم و
امآرآی» شد، و ساختمانهای سست بیمارستان و افزایش بناها و پرسنل شبکههای
بهداشت را سبب شد برای «تحوّل» واقعی سلامت کافی بود ولی با این طرز اجرا
کلّ بودجهٔ دولت هم برایش کم است!
۲- مشکل توزیع بودجه فقط مربوط به
داخل نظام درمان نیست. اگر در شرایطی هستیم که «یک میلیارد» را از «دو سال
زندگی» عزیز یک خانواده مهمتر میدانیم یعنی کفگیرمان خیلی ته دیگ خورده؛
پس خیلی بیجا میکنیم حقوق چندصدمیلیون تومانی میدهیم و گردنکشی
چندصدمیلیون دلاری میکنیم، یا به نهادهای نامولّد فرهنگی و غیرفرهنگی
بودجههای هشتاد و سیصد و ششصد میلیارد تومانی میدهیم. وقتی جان و آسایش
عدهای در معرض خطر فوری است چرا به ارائهٔ خدمات تقریباً مفت نالازم به
بیماران ادامه میدهیم؟ چطور اسممان را هم پزشک میگذاریم؟
۳-
سیاست یکبامودوهوا آشکار است. مردم وزیری میبینند که واردکنندهٔ
انحصاری برخی اقلام پزشکی و دخیل در برخی بیزینسهای دیگر است. وزیری که
«سود» (نه ورودی) روزانهٔ کلینیکش بیش از یک میلیارد تومان است و فقط یک
قلم صدمیلیارد وثیقه داد و برادر رییسجمهور را آورد بیرون! مردم «احمد
عزیزی» را میبینند که ۹ سال در کما ماند چون یکی از مقامات سپردهبود.
مردم «مشایخ» را میبینند که «علّت» خاص خودشان را جز در اروپا و با
دههاهزار یورو درمان نمیکنند.
اینها و امثال اینها را
میبینیم! میبینیم و میفهمیم که چیزی که یک میلیارد نمیارزد جان «من و
شما»ست وگرنه اگر دختر خود وزیر -که امسال به مدد بیشترین تفاوت نمره شفاهی
و کتبی نفر هشتم امتحان «بورد» شد- عطسه کند ایشان (البته از بیمه و نه
جیب) صدمیلیارد هم خرجش میکند.
۴- حرف وزیر کلّ ماهیّت بیمه
را زیر سوال برده. چرا سالی نزدیک دو میلیون تومان پول بیمه میدهیم؟ آیا
همه همینقدر یا بیشتر خدمات دریافت میکنیم؟ معلوم است که نه! اصلاً اگر
قرار باشد همه همانقدر خدمات بگیرند که پول میدهند بیمه ورمیشکند!
سالها پول میدهیم که یک بار درنمانیم. ملّت سالها سهم میدهند که
نیازمندی بهره ببرد. اگر امروز بیمهٔ سلامت بدهکار و منهدم است تقصیر
مدیران هست ولی تقصیر مشتری بیمه نه! دستکم ادّعای طرح تحوّل بوده که چنین
بیمارانی گرفتار نشوند و حال پس از سالها نمایش مردمپسند، گفتن چنین
حرفی «رو»یی میخواهد کمنظیر!
۵- مهمتر از همه این که بحث
هزینههای درمان در بیماران مشرف به مرگ یا کسانی که مرگشان حتمی ست یا
آنها که رنج بسیار میبرند و گاه خود راضی یا مایل یا مصرّ به مرگند از
مسائل مهم، حسّاس و بغرنج در اخلاق پزشکی ست. جاهای مختلف دنیا دربارهٔ این
بیماران سیاستهای متفاوت دارند. در آمریکا حتی قانون ایالات با هم در
مواردی فرق دارد، ولی اوّلاً «دوراهی اخلاقی در صرف کردن و نکردن بودجه»
مربوط به کسانی ست که هشیار نیستند (مثلا موارد مرگ مغزی) و/یا درمان از
رنجشان نمیکاهد (بلکه بر آن میافزاید) و فقط کمی بیشتر زنده نگهشان
میدارد (مثلا مبتلایان به برخی سرطانهای پیشرفته). هرجا عقلشان به
اهمّیّت جان انسان (گیرم بیمار) و روان اطرافیان میرسد محال است وقتی
میدانند کسی با رنج کمتر یک روز هم بیشتر زنده میماند هرچه میشود پول
خرجش نکنند؛ حتّی هزینهٔ حفظ جان کودکان استثنایی معلول ذهنی که تقریباً
هیچ درکی ندارند هم جز در آلمان نازی از بدیهیّات بوده. گویا قرار است مثال
بعدی ما باشیم!
ثانیاً تصمیم دربارهٔ جان و سرنوشت بیماران،
هر تصمیمی، «قانون و سیاست» مملکت یا ایالت است. به مراد یک نفر (گیرم یکی
کاردان و دلسوز، نه عوامفریبی خطاکار) نیست که ناگاه امر کند «از امروز
یکمیلیارد مهمتر از دو سال عمر است!»
۶- اگر قرار بر اولویتبندی ست و
واقعاً پول اینقدر کم است باید قیمت «کلد استاپ» کاهندهٔ فین و
«پنیسیلین»ی که ۹۹درصد اوقات بیخود تجویز میشود آزاد شود (چون عملاً
سرنوشت مریض عوض نمیشود و فوقش زمان بیماری کوتاه میشود) و پولش صرف نجات
زندگی شود و هزینههای زائد که در بهداشت فراوان است کم شود. در طب باید
اهمّیت جان و زندگی را آموختهباشیم ورنه بهتر است برویم بمیریم!
دکتر علی شاپوران