
پشیمانی در صدای مهبد موج میزند. حدود هفت سال پیش وقتی مهبد هنوز دانشجوی پزشکی بود، دوستدخترش باردار شد.
مهبد به واسطه کار و رشته تحصیلیش توانست از طریق یک آشنا آمپولهای غیر قانونی برای سقط جنین خریداری کند. دوستدختر مهبد بیاندازه از این بارداری و عواقبی که میتوانست به عنوان یک زن مجرد برای او داشته باشد متاثر و ناراحت بود. پس از خرید آمپولها مهبد خودش آنها را به دوستدخترش تزریق کرد.
با وجود درد و خونریزی، سقط جنین انجام نشد و حالا مهبد و دوستدخترش بیش از پیش نگران و تحت فشار بودند. دوستی به آنها پزشکی را در یکی از شهرهای اطراف محل زندگیشان معرفی کرد که میتوانست قرصهای لازم را به آنها تجویز کند.
پزشک نسخه لازم را برای آنها نوشت.
"مسئول داروخانه خیلی وسواس نشان میداد و سوال میکرد که چه کسی این نسخه را نوشته و برای چه این داروها تجویز شدهاند؟"
مهبد و دوستدخترش هر دو با والدینشان زندگیمیکردند و به همین دلیل بعد از مصرف قرصها نمیتوانستند به منزل برگردند. به جایش آنها ساعتها در خیابان گشتند.
بالاخره بعد ازنزدیک به هفت ساعت، همه چیز تمام شد. سقط جنین انجام شده بود و دوست دخترش بعد از تحمل درد های بسیار برای همیشه رفت. مهبد میگوید آن تجربه برایش روشن کرد که چقدر سقط جنین ناامن میتواند خطرناک باشد و چقدرمهم است که این کار تحت نظارت افراد متخصص و شایسته انجام شود.